امامت از مسائل بسیار مهم است که فهم دقیق مفهوم آن بسیاری از اختلافات را مرتفع میسازد. نویسنده در این مقاله، با استناد به روایات ذیل آیه ملک عظیم، مقام امام را افتراض الطاعة معرّفی میکند و پس از بررسی معنای لغوی ملک، مفهوم و حقیقت مالکیّت را توضیح میدهد و بیان میکند: ملک عظیم ناظر به مراتب است و صاحب ملک عظیم مرتبه بالای استیلا را دارد که عظیمتر از درک و تصوّر ماست. در بیان معصوم علیهالسلام از ملک عظیم به طاعة اللّه المفروضه، الامامه و الخلافه تعبیر شده است. نگارنده این معانی و چند معنای دیگر را در تفاسیر شیعه و اهل تسنّن بررسی میکند.
در ادامه، تفسیر ملک عظیم به ولایت تکوینی که با عنوان ولایت بر هدایت تعبیر شده ـ و مالکیّت امام به حکم و قضا و نیز تفسیر ملک عظیم به ملک آخرت و نیز ارتباط و نسبت آن با نبوّت بررسی شده است.
ملک عظیم / تفسیر آیه قرآن / تفسیر روایی / شأن امام علیهالسلام / نبوّت / افتراض الطاعه / امامت و ولایت / مالکیّت امام علیهالسلام
مفهوم امامت از مسائل بسیار مهمّ است که داشتن فهم دقیقی از آن موجب حلّ مسائل فراوان دیگری میشود گشته و بسیاری از اختلافات را مرتفع میسازد. در مورد چیستیِ مقام امامت، آرا و انظار بسیار مختلف و متفاوت و بعضا متعارض و غریبی مطرح شده است.
در این نوشتار، میکوشیم به بررسی مفهوم امامت از منظر قرآن و عترت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بپردازیم تا جایگاه این مقام از دیدگاه صاحبان آن به خوبی تبیین شود و مفهوم واقعی و صحیح آن از مفاهیم دیگر، به روشنی، تمییز داده شود. «لیهلک من هلک عن بیّنة و یحیی من حیّ عن بیّنة.» در این راستا، یکی از آیاتی را که به مقام امامت اشاره دارد، بررسی میکنیم. خدای تعالی در آیه 54 سوره نساء از تفضّل خود به آلابراهیم علیهالسلام سخن به میان میآورده و میفرماید: «و به آل ابراهیم، ملک عظیم عطا کردیم.»
ملک در لغت، به معنای سلطنت و فرمانروایی است و استعمال قرآنی لفظ ملک نیز همین معنا را میرساند. در روایات اهل بیت علیهمالسلام نیز همین معنا(ی لغوی و قرآنی) اخذ شده و ملک عظیم به فرمانروایی و سلطنت بزرگ معنا شده و مراد از آن مقام امر و نهی یا فرض الطاعه بیان شده است.
مجموع روایاتی که در ذیل این آیه مطرح شده، گویای این واقعیت است که مراد از ملک عظیم همان مقام امامت است. در این روایات، امامت مقام افتراض الطاعة معرّفی شده است. به عبارت دیگر، روایات فراوانی که در بیان ملک عظیم مطرح شده، مفهوم امامت و چیستی این مقام را بیان کردهاند. هدف مقاله حاضر روشن ساختن مطلب فوق است که این کار با مراجعه به روایات اهل بیت علیهمالسلام در ذیل آیه، و نشاندادن هماهنگی این روایات با لغت و استعمال قرآنی، انجام خواهد گرفت. همچنین به دلیل اهمّیت فراوان مفهوم امامت، نظرها و تفاسیر مختلف دیگر نیز بررسی خواهد شد.
ملک در لغت، به معنی سلطنت و استیلا همراه با ضبط و تمکّن در تصرّف است. (40: ج 5، ص 290؛ 5: ج 7، ص 54) یعنی صاحب ملک هم باید قوّه نگهدارنده و نظامبخش داشته باشد که بتواند امور را نظام بخشد و هم باید در ملک خود اِعمال تصرّف کند. این تصرّف و مستولی شدن از نظر لغت، عامّ است.
در قرآن مجید، ملک، گاه به معنای سلطنت و آمریّت (بقره (2) / 246 ـ 247؛ زخرف (43) / 51) و گاهی به معنای تسلّط و حقّ تصرّف استعمال شده است. (اسرا(17) / 71) به تصریح قرآن مجید، ملک به خدای تعالی اختصاص دارد و خداوند آن را به هر کسی و به هر مقداری که خواهد، عطا میکند. (آل عمران (3) / 26)
حقیقت مالکیت، به معنای تسلّط یافتن و چیرهشدن بر امور دیگران و مقام آمریّت به صورت مطلق، از آنِ خدای تعالی است؛ چرا که مالکیت از خالقیّت ناشی میشود و خالق چیزی، مالک آن نیز هست. خدای تعالی خالق همه خلایق است پس مالک مطلق آنها نیز میباشد و همه خلایق ملک طلق اویند. مولویّت نیز بر مالکیت استوار است و کسی حقّ تصرّف و آمریّت دارد که مالکیت داشته باشد. از سوی دیگر، بدیهی است که حقّ تصرّف قابل تفویض به دیگران نیز میباشد. بنابراین لازم نیست مولویّت به طور مستقیم، بر مالکیت استوار گردد؛ بلکه به اذن مالک و با تفویض مولویّت از سوی او، دیگری نیز آمریّت و حقّ تصرّف مییابد. تصرّف گاهی، به واسطه همراهداشتن شیئی تحقّق مییابد؛ مانند ملک سلیمان که در انگشتر او بود. (46: ج 2، ص 236) و گاهی تصرّف به واسطه علمیـ که از ناحیه خداوند افاضه شده است ـ صورت میگیرد. البتّه تمام تصرّفاتی که صاحب ملک اِعمال میکند، به اذن الاهی است و هر تصرّفی نیاز به اذنِ لحظه به لحظه دارد و
چنین نیست که ملک به صورت تامّ در اختیار کسی قرار گیرد، به گونهای که از اختیار خداوند خارج گردد.
تعبیر ملک عظیم میرساند که ملک، ذومراتب است که از مرتبه بالای آن تعبیر به عظیم شده است. صاحبان ملک، در حقیقتِ استیلا اشتراک دارند، لکن صاحب ملک عظیم مرتبه بالاتر استیلا را دارد. همچنین تعبیر «عظیم» از آن جهت است که گستره این ملک، عظیمتر از قدرت درک و تصوّر ماست. البتّه این ملک و سلطنت از سوی خدای تعالی به مخلوق عطا شده، امّا به دلیل عظمت این امر، برای ما قابل توصیف نیست. ما تنها مرحلهای از ملک را در خود مییابیم و میفهمیم که بر بعضی از امور تسلّط داریم؛ امّا از حقیقت ملکی که توصیف به عظیم شده است، دریافتی نداریم. در نتیجه، عظیمبودن ملک بدان معنی است که از ناحیه ما قابل توصیف نیست. بنابراین برای فهم معنای صحیحی از آن، باید به روایات صاحبان این ملک مراجعه شود.
خدای تعالی از بدأ خلقت، همواره عدّهای را در میان مخلوقات خویش برگزیده و به ایشان حقّ امر و نهی بخشیده و دیگران را به اطاعت از اوامر و نواهی آنان، ملزم فرموده است. خدای تعالی در آیه 54 سوره نساء میفرماید:
أمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إبراهیمَ الکِتابَ وَ الحِکمَةَ وَ آتیناهُمْ مُلکا عظیما.
آیا به مردم حسد میورزند بر آنچه خدا از فضل خویش به ایشان داده است؟ البتّه ما به آلابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به ایشان ملک و سلطنتی بزرگ عطا کردیم.
روایاتی که ذیل این آیه آمده، مُلک عظیم را امامت و فرض الطاعه معنی کردهاند. امام باقر علیهالسلام «ملک» را امامت و خلافت (49: ج 23، ص 290) و «ملک عظیم» را وجوب اطاعت معنا کرده است. (33: ص 35 و 509؛ 48: ج 1، ص 186)
حضرت امام رضا علیهالسلام در پاسخ مأمونـ که در مورد برتری عترت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم میپرسد ـ به آیه «ملک عظیم» استشهاد میکند و ملک را در این آیه، به وجوب اطاعت از ائمّه اهل بیت علیهمالسلام تفسیر میفرماید. (31: ص 522؛ 32: ج 1، ص 449)
امام صادق علیهالسلام نیز میفرماید:
الملک العظیم افتراض الطاعة. (45: ج 1، ص 248)
بنابراین مراد از ملک عظیم، مقام امامت و آمریّت است و امام از سوی خدا حقّ امر و نهی و سلطنت دارد. به همین جهت، اطاعت از او اطاعت از خدا و نافرمانی از او نافرمانی از خداست. لذا در برخی از روایات، «ملک عظیم» به «طاعة اللّه المفروضة» معنا شده است. (33: ص 510؛ 14: ص 196؛ 49: ج 23، ص 288)
امام باقر علیهالسلام در مورد اعطای ملک عظیم میفرماید:
ملک عظیم یعنی اینکه امامان را در [ نسل] ایشان قرار داد. هر کس از ایشان اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هر کس از ایشان نافرمانی کند، خدا را عصیان نموده است. این است [ معنای] ملک عظیم. (33: ص 36؛ 48: ج 1، ص 206؛ 54: ص 131)
بر اساس روایات یادشده، ملک عظیم به معنای سلطنت و حقّ امر و نهی از سوی خدا یعنی همان مقام امامت الاهی است. برخی دیگر از احادیث، امام را ملک عظیم و سلطنت معرّفی کردهاند. (48: ج 8، ص 118؛ 49: ج 23، ص 226)
این تعبیر، از باب مبالغه است؛ مانند گفتن «زَیدٌ عَدلٌ»؛ بدین معنا که زید به قدری در عدالت عمیق است که عین عدل و مجسّمه عدل شده است. احادیث یادشده میرساند که حقیقت سلطنت، امام است و این تعبیر ژرفتر و والاتری است که امام را عین سلطنت و آمریّت معرّفی میکند.(1) امیرالمؤمنین علیهالسلام مُلک را خلافت معنا کرده است. (57: ص 42؛ 49: ج 28، ص 275)
روشن است که مراد از خلافت در کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام مقام خلافة اللّه و خلافة الرسول است. خلافت در این کلام، به صورت مطلق بیان شده؛ پس خلیفه خدا کسی است که از سوی او دارای سلطنت و مقام آمریّت شده است. خلیفه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز وصیّ اوست که تمام شئون و مقامات رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را به جز نبوّت داراست. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم مقام امامت و افتراض الطاعة دارد؛ پس خلیفه او نیز دارای چنین مقامی خواهد بود. بدینرو، امیرالمؤمنین علیهالسلام مراد از ملک را همان مقام امر و نهی معرّفی فرموده و خلافت را مرادف با امامت به کار برده است؛ چنان که امام باقر علیهالسلام امامت و خلافت را توأم به کار برده و فرموده: «یعنی الإمامة و الخلافة.» (49: ج 23، ص 290)
علاوه بر روایات اهل بیت علیهمالسلام ـ که از طریق علمای شیعه نقل شده است ـ اهل سنّت نیز روایاتی نقل کردهاند که خاندان پیامبر را آل ابراهیم و واجب الطاعه معرّفی میکند.
مرحوم آیتاللّه نمازی شاهرودی مینویسد:
... و از دانشمندان عامّه، حاکم حسکانی حنفی در کتاب شواهد التنزیل، ص 143ـ 147 روایاتی نقل نموده که محصول آنها این است: محسود در این آیه آلمحمّد علیهمالسلام میباشند و آناناند آلابراهیم که به آنان، خداوند علم و کتاب و حکمت و وجوب اطاعت عنایت فرموده است.(1)
برخی از مفسّران اهل تسنّن، دست از معنای لغوی و اصطلاحی مُلک برداشته و آن را به نبوّت، ثروت، کثرت ازواج و... تأویل کردهاند. این تفاسیر گاهی در کتب مفسّران شیعه نیز دیده میشود؛ زیرا کتب تفسیر معمولاً جامع آرای مختلف در ذیل یک آیهاند. مفسّران شیعه به جهت بیان کامل دیدگاهها و طرح کلام ائمّه علیهمالسلام در ضمن آرای مختلفـ یا به دلایل دیگرـ اقوال مفسّران اهل سنّت را مطرح کردهاند.
(38: ج 3، ص 60؛ 41: ج 3، ص 228)
برخی از مفسّران اهل تسنّن، ملک عظیم را مقام فرض الطاعه دانستهاند. به عنوان مثال، آلوسی در مورد معنای ملک، صحیحترین کلام را قول شیعه میداند که تفسیر ملک الاهی به مقام امر و نهی و وجوب اطاعت است؛ با این حال میگوید: چون این قول تلویحا موجب تعریض به صحابه میشود، بنابراین بوی گمراهی میدهد. (1: ج 3، ص 16)(1)
سیوطی نقل میکند که ابنعبّاس مراد از مُلک را خلافت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم دانسته است. (22: ج 2، ص 173)
به هر حال، برخی از علمای اهل تسنّن با علم به اینکه مراد از ملک، مقام خلافة الرسول و افتراض الطاعه است، بدان قائل نشدهاند تا خدشهای به عمل مدّعیان خلافت وارد نشود.
برخی دیگر از مفسّران سنّی در مورد معنای مُلک، معانی و اقوال متعدّدی بیان کردهاند؛ از جمله: ملک سلیمان (39: ج 5، ص 140؛ 22: ج 2، ص 173؛ 44: ج 1، ص 718؛ 9: ج 2، ص 111)، کثرت نسوان (39: ج 5، ص 140؛ 16: ج 1، ص 547؛ 24: ج 1، ص 211) نبوّت (11: ج 2، ص 93؛ 39: ج 5، ص 140؛ 22: ج 2، ص 173؛ 44: ج 1، ص 718؛ 9: ج 2، ص 111؛ 42: ج5، ص 162) خلافت (به معنای حکومت سیاسی نه الاهی) (9: ج 2، ص 111) و تأیید به ملائکه. (39: ج 5، ص 140؛ 22: ج 2، ص 173؛ 9: ج 2، ص 111)
سیوطی مینویسد:
... عبدبن حمید و ابنمنذر از مجاهد نقل کردهاند [ که وی در مورد آیه] «و آتیناهم ملکا عظیما» گفت: [ مراد] نبوّت است. ابنابیحاتم نیز همین سخن را از حسن نقل کرد. (22: ج 2، ص 173؛ ر.ک. 11: ج 2، ص 93؛ 39: ج 5، ص 140؛ 44: ج 1، ص 718؛ 9: ج 2، ص 111)
برخی از مفسّران شیعه نیز این قول را به عنوان یکی از آرای مطرحشده بیان کردهاند. (18: ج 3، ص 411؛ 12: ج 3، ص 118) اکنون به بررسی این قول میپردازیم تا میزان موافقت یا مخالفت آن با اعتقادات شیعه روشن شود.
پیشتر بیان شد که بر اساس لغت، ملک عظیم به معنای حقّ امر و نهی، تصرّف، سلطنت و استیلایافتن است. در روایات ائمّه اهل بیت علیهمالسلام نیز ملک به سلطنت، مقام افتراض الطاعه و امامت معنا شده است. با توجّه به این دو مطلب، باید دید آیا نبیـ بما هو نبیـ دارای چنین سلطنت و آمریّتی هست؟ و آیا چنانکه اهل سنّت میگویند، مقام نبوّت مقام فرض الطاعه است؟
بر اساس لغت، «نبی» اگر از مادّه «نبأ» باشد، یعنی شخصی که حامل خبر است. (7: ج 15، ص 302) ولی معمولاً به معنای «منبئ» یعنی خبرآورنده به کار میرود. (مانند نذیر که به معنای منذر به کار برده میشود). و اگر از مادّه «نبوّة» و «نباوة» باشد، به معنای مرتفع است. (9: ج 11، ص 284)
نبی از جهت لغت، معنا و مفهوم عامّی دارد که شامل همه خبرآورندگان میشود؛ امّا این لفظ در کلام عرب و آیات و روایات، تنها، در مورد خبرآورندگان از ناحیه خدای تعالی به کار رفته است. (9: ج 15، ص 302) همچنین از نظر لغت، تبلیغ در مفهوم نبی اخذ نشده است و دلیلی بر داشتن سلطنت و پادشاهی نبی وجود ندارد.
نبی در برخی از روایات شیعه، به معنای شخصی است که فرشته وحی را در خواب میبیند و صدایش را میشنود؛ ولی او را مشاهده نمیکند. (48: ج 1، ص 176)
بر اساس کلام امام رضا علیهالسلام نبی گاهی کلام را میشنود و گاهی شخص ملک را میبیند؛ ولی صدای او را نمیشنود. (48: ج 1، ص 176)
در مقام جمع بین روایات، میتوان گفت که نبی، هنگام وحی ملک را مشاهده نمیکند؛ ولی ممکن است ملک را در غیر زمان وحی مشاهده کند. به هر حال، در روایات نیز قرینهای بر سلطنت و پادشاهی داشتن نبی وجود ندارد.
لذا با توجّه به معنای لغوی و اصطلاحی نبی، معلوم میشود که از نظر لغت و روایات، تبلیغ در مفهوم نبی اخذ نشده(1) و هیچ دلیلی بر ملک، سلطنت و پادشاهی داشتن نبی وجود ندارد؛ بلکه به تصریح آیات و روایات، مقام سلطنت و ملک غیر از نبوّت میباشد.
آیات 246 و 247 سوره بقره به خوبی میرساند که ملک و سلطنت با نبوّت تفاوت دارد و اعطای این مقام به اراده خداوند است. نبی بما هو نبی، در انتخاب و اعطای ملک نیز اختیاری ندارد.(2) لذا بنیاسرائیل به پیامبر خود میگویند: از خداوند بخواه تا ملکی بر ما برانگیزد.
از آیات قرآنی همچنین استفاده میشود که لزومی ندارد ملک و سلطنت همواره به همراه نبوّت و در یک خانواده باشد.
امام باقر علیهالسلام در ذیل آیه 247 سوره بقره میفرماید:
«نبوّت در بنیاسرائیل در خانوادهای بود و مُلک و سلطنت در خانوادهای دیگر...» (46: ج 1، ص 81)
از دو آیه فوق و نیز کلام امام باقر علیهالسلام به روشنی، استفاده میشود که خداوند متعال، طبق سنّت خویش، از میان انسانها عدّهای را برای رساندن فرمانهای خود برگزیده است. با توجّه به روایات دیگر اهل بیت علیهمالسلام مقام و منزلت بیشتر انبیا، بیش از این امر نبوده است؛ ولی خدای تعالی به برخی از پیامبرانش علاوه بر نبوّت، مقام وجوب اطاعت و امامت و سلطنت عطا فرموده است؛ مانند حضرت ابراهیم که پیامبر بود، امّا پس از امتحانات و ابتلائات سخت و دشوار الاهی به مقام امامت رسید.
به تصریح روایات، مُلک ـ یعنی همان مقام سلطنت و افتراض الطاعهـ مقام امامت است که بالاتر از نبوّت و بلکه بزرگترین منزلت نزد خدای تعالی است و حضرت ابراهیم علیهالسلام در ظرف نبوّت و رسالت به این مقام نائل شد. (33: ص 509؛ 14: ص 192؛ 49: ج 25، ص 142) در نتیجه، تفسیر مُلک به نبوّت برخلاف لغت و اصطلاح و نیز مخالف صریح آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهمالسلام است. طبعا اگر این رأی در برخی از کتب تفسیری شیعه دیده شود، به معنای اعتقاد شیعه نخواهد بود و صرفا در مقام نقلقول و بیان آرا مطرح شده است.
برخی از تفاسیر، مراد از «ملک عظیم» را سلطنت داوود و سلیمان علیهماالسلام دانستهاند. این تفسیر نیز به عنوان یکی از آرای مطرحشده در برخی از کتب تفسیری شیعه آمده است؛ (37: ص 264؛ 25: ص 202) امّا مسلّما این تفسیر نیز بیانگر اعتقاد شیعه نیست.
پیشتر بیان شد که معنای مُلک، سلطنت و آمریّت است. سلطنت گاهی، داشتن حقّ امر و نهی بر فاعل مختار است؛ به طوری که اطاعت از اوامر و نواهی سلطان واجب است و شخص باید با اختیار از او تبعیّت کند. امّا گاهی سلطنت تسخیری است؛ به طوری که اشیا و افراد، قهرا مسخّر سلطان شده و از امر او به صورت انفعالی اطاعت میکنند.(1) خدای تعالی مالک حقیقی است و ملک او هر دو نوع سلطنت را در بر میگیرد و هر یک از اینها قابل تفویض به دیگری نیز میباشد. بر اساس روایات، ائمّه اهل بیت علیهمالسلام از سوی خدای تعالی، دارای هر دو نوع سلطنت شدهاند؛ امّا مراد از مُلک عظیم، وجوب اطاعت و مقام فرض الطاعه است. (49: ج 23، ص 287)
پس کسی که ملک عظیم به او عطا شده است، به صورت اختیاری اطاعت میشود و همه موجودات، از جمله جهنّم، مکلّفاند به اختیار خود، از صاحب ملک عظیم اطاعت کنند. (49: ج 23، ص 287) این موضوعـ با توجّه به آیات فراوانی که حاکی از وجود مراتبی از شعور در کلّ ممکنات استـ جای هیچگونه استبعادی ندارد. (اسراء (17) / 44؛ انعام (6) / 38؛ ق (50) / 30)
به بیان قرآن، تمام ممکنات مرتبهای از شعور دارند که به همان نسبت، تکلیف میشوند و مورد امر و نهی قرار میگیرند. در نتیجه، مقامی که از آن تعبیر به ملک عظیم شده، به تأکید روایات فراوان، همان مقام افتراض الطاعه است و همه ممکنات به نسبت شعور خود، مکلّف به اطاعت از صاحبان ملک عظیم هستند. بنابراین داشتن حقّ امر و نهی بر موجود مختار، سلطنت و پادشاهی عظیم است.
با توجّه به این موضوع باید گفت: هر چند پادشاهی سلیمان علیهالسلام در قرآن و روایات تعبیر به ملک شده، امّا ملک او بدین معناست که برخی اشیا مسخّر او بودند. البتّه این خود ملک و سلطنت است؛ امّا در قرآن موصوف به عظیم نشده است.
بر اساس آیه 35 سوره ص، حضرت سلیمان علیهالسلام ملکی از خداوند درخواست کرد که خداوند به احدی جز او چنین مقامی را عنایت نکند. ممکن است به نظر برسد ملک مورد درخواست حضرت سلیمان، همان ملک عظیم یا بالاتر از آن بوده است. خود آیه در این مورد ساکت است؛ امّا از قرائن دیگر میتوان یافت که آنچه سلیمان علیهالسلام درخواست کرده بود، ملک و سلطنت ظاهری بوده که از ناحیه خدای تعالی، بدون جنگ و خونریزی به او برسد. این ملک و سلطنت هیچ ارتباطی با ملک عظیمـ یعنی مقام امر و نهی و ولایت تشریعی که همان مقام امامت استـ ندارد. بر مبنای روایت حضرت موسیبن جعفر علیهالسلام خداوند در پاسخ به درخواست سلیمان علیهالسلام برخی اشیا مانند باد و جنّ و... را مسخّر او ساخت. این ملکی است که ائمّه اهل بیت علیهمالسلام نیز آن را دارند؛ امّا علاوه بر آن، به ایشان مقامی عطا شده که به سلیمان و به هیچ یک از انبیای دیگر عطا نشده است یعنی مقام امامت و فرض الطاعه مطلق. حضرت موسیبن جعفر علیهالسلام پس از بیان این موضوع، به این آیه استشهاد میکند که: «آنچه رسول خدا دستور میدهد، بگیرید (و اطاعت کنید) و از آنچه شما را نهی کند، بپرهیزید». میبینیم که این آیه در مقام بیان ولایت تشریعی است. (15: ج 4، ص 459 ـ 460)
روایت امام صادق علیهالسلام نیز میرساند که ملک عظیم که به آلابراهیم یعنی رسول اکرم و خاندان او از ائمّه معصومین علیهمالسلام عطا شده، مقام افتراض الطاعه است. (15: ج 4، ص 461) در روایت دیگری آمده است: ملکی که به سلیمان عطا شده بود، تصرّف در امور به صورت تسخیری بود؛(1) به طوری که هر گاه انگشتر را به انگشت میکرد، جنّ و انس و شیاطین و همه پرندگان و درندگان نزد او حاضر میشدند و از او فرمان میبردند. (46: ج 2، ص 236)
احادیث فراوان دیگر بیان میدارد که ائمّه اهل بیت علیهمالسلام انگشتر سلیمان را داشتند. علاوه بر انگشتر سلیمان، از اموری برخوردار بودند که آن امور نه تنها به سلیمان علیهالسلام بلکه به احدی غیر از ایشان داده نشده است. (27: ج 1، ص 71؛ 29: ص 353؛
49: ج 14، ص 86؛ 15: ج 4، ص 460)
در نتیجه، به تصریح روایت ائمّه اهل بیت علیهمالسلام ملک و سلطنت حضرت سلیمان علیهالسلام تنها بخشی از مقامات اهل بیت علیهمالسلام است؛ لذا از سلطنت سلیمان علیهالسلام به ملک تعبیر شده، در حالی که از مقام ائمّه اهل بیت علیهمالسلام یعنی مقام افتراض الطاعه، به عنوان مُلک عظیم یاد شده است. روایت فوق همچنین گویاست که ائمّه اهل بیت علیهمالسلام از سلطنتی برخوردارند که احدی در عالم چنین سلطنتی ندارد. بنابراین سلطنت داوود علیهالسلام نیز جزئی از سلطنت ائمه اهل بیت علیهمالسلام است.
مرحوم آیتاللّه علی نمازی شاهرودی، ملک را به نقل از مناقب آل ابیطالب علیهمالسلام هفت قسم میکند و میگوید:
خدای تعالی برای هفت نفر ملک ذکر میکند؛ امّا در مورد هیچیک، توصیف عظیم به کار نمیبرد؛ آنچنانکه ملک آل ابراهیم را بدان وصف کرده است. (56: ج 9، ص 416)(1)
ملک در قرآن مجید، در موارد متعدّدی به کار رفته است؛ امّا فقط ملک آلابراهیم یعنی ائمّه اهل بیت علیهمالسلام موصوف به عظیم شده است. بنابراین مراد از ملک عظیم غیر از سلطنت تسخیری سلیمان و پادشاهی داوود علیهماالسلام است. براساس روایات، ملک عظیم بالاترین منزلتی است که خدای تعالی به برگزیدگان خود عطا فرموده و آن مقام فرض الطاعة و وجوب اطاعت اختیاری از ایشان است.
ایننکته نیز قابل تأمّل است که حضرت داوود و حضرت سلیمان علیهماالسلام از انبیای بنیاسرائیلاند. میدانیم که بنیاسرائیل از اولاد یعقوب علیهالسلام هستند و در استعمالات قرآنی از آنها به عنوان آلیعقوب نام برده شده است؛ در حالی که ظاهرا آلابراهیم به فرزندان اسماعیل اطلاق شده است. لذا آل ابراهیم در مفهوم، اعمّ است؛ ولی در مصداق، در مورد فرزندان اسماعیل استعمال شده است(2) بنابراین ملک عظیم که به تصریح قرآن به آلابراهیم عطا شده، با ملک سلیمان و داوود علیهماالسلام که از بنیاسرائیل و آلیعقوب و آلاسحاقاند، تفاوت دارد.
برخی از مفسّران اهل تسنّن، برای کوچک جلوهدادن ملک عظیم، گاهی آن را به کثرت ازواج تأویل کردهاند. البتّه این قول به قدری سخیف است که حتّی جمعی از دانشمندان مکتب خلفا مانند طبری و فخر رازی آن را ضعیف شمردهاند. (39: ج 5، ص 139؛ 19: ج 10، ص 132 ـ 133)
این معنا نه از لغت استفاده میشود و نه آیه و روایتی بدان اشاره میکند. در نتیجه، این قول اساسا ارزش طرح و بررسی ندارد و کاملاً با اعتقادات شیعه مخالفت دارد؛ هرچند در برخی از تفاسیر شیعه وارد شده است. (47: ج 3، ص 45؛ 12: ج 3، ص 118)(1)
برخی از مفسّران، ملک عظیم را به ولایت باطنی، ولایت بر هدایت، قدرت تصرّف ائمّه اهل بیت علیهمالسلام در عالم و از این قبیل تفسیر کردهاند. (35: ج 4، ص 400)
مرحوم علاّمه طباطبایی ملک را به سلطنت بر امور مادّی و معنوی معنا میکند و آن را شامل نبوّت، ولایت، هدایت، فرماندهی و ثروت میداند. ایشان مدّعی است سیاق آیه قبل از آیه «ملک عظیم» اشاره به مدّعای ائمّه علیهمالسلام دارد؛ مبنی بر اینکه ایشان بر قضا و حکم مؤمنان مالکیّت دارند و این مالکیت را از سنخ مالکیت بر فضائل معنوی میشمارد. علاّمه طباطبایی میافزاید: ذیل آیه دلالت دارد که ملک در این آیه، یعنی، ملک مادّیّات و آنچه شامل آن است. آنگاه نتیجه میگیرد که مراد از ملک در آیه، اعم از ملک مادّیّات و معنویات است. (35: ج 4، ص 401) ایشان در عبارت دیگری در ذیل آیه بعد میگوید: «مقتضای سیاق آن است که مراد از ملک در آیه ملک عظیم، ملک معنوی باشد.» در اینجا بار دیگر، نبوّت را از سنخ ملک معنوی معرّفی میکند و در نهایت، معنای ملک عظیم را به سمت ولایت بر هدایت و ارشاد سوق میدهد؛ (35: ج 4، ص 401) بدینمعنا که منظور از ملک عظیم، قدرت تصرّف امام بر دلهای مردم و هدایت و ارشاد قلوب ایشان است.
امّا در بررسی روایات مربوط به آیه ملک عظیم (بند 4) روشن شد که معنای ملک عظیم، ولایت تشریعی و حقّ امر و نهی است. بنابراین معانی دیگر را نمیتوان به اعتقادات شیعه نسبت داد.
پیشتر اشاره شد که علاّمه طباطبایی قائل است از سیاق آیه قبل، مالکیت ائمّه علیهمالسلام نسبت به قضا و حکم مؤمنان استفاده میشود. (35: ج 4، ص 401) امّا معنای این سخن روشن نیست. اینکه وی چگونه از آیه قبل چنین استفاده میکند و نیز مراد ایشان از مالکیت بر حکم و قضای مؤمنین چیست، بسیار مبهم است. به عبارت دیگر، ابتدا باید منظور از مالکیت بر حکم و قضا و چگونگی استفاده از آیه برای اثبات مدّعا روشن گردد، آنگاه بحث شود که این مالکیت از نوع مالکیت معنوی است یا مادی. امّا در هر صورت، چنین مالکیتی در ذیل آیه ملک عظیم، از سوی امامان معصوم علیهمالسلام مطرح نشده است. در نتیجه، این تفسیر از ملک عظیم نیز، با اعتقادات شیعه همخوانی ندارد.
در بند 5ـ 3ـ 1، اشاره شد که به عقیده مرحوم علاّمه، ذیل آیه دلالت دارد که مراد از ملک در این آیه، ملک مادّیّات است. علاّمه طباطبایی به ذیل آیه و منع ملک از دیگران در صورت بهره یهود از آن استدلال میکند تا ثابت کند که مراد از ملک شامل ملک مادّیّات نیز میشود. امّا این استدلال، تامّ و مناسب به نظر نمیرسد.
خدای تعالی در ذیل آیه میفرماید: فَإذا لایُؤْتُونَ النّاسَ نَقیرا. از این بیان نمیتوان استفاده کرد که مراد از ملک، ملک مادّیّات است، چرا که هر مقامی را میتوان از دیگران منع کرد و حتّی در صورت غصب حق، آن را از صاحب حق نیز میتوان منع کرد؛ لذا ممانعت از حقّ امر و نهی نیز معنای صحیحی از آیه خواهد بود. در نتیجه، به صِرف منع ملک از دیگران، نمیتوان گفت مراد از آن، ملک مادّیّات است.
به ادّعای ایشان، از سیاق آیات استفاده میشود که مراد از ملک عظیم ملک معنوی است. امّا برای این مدّعا دلیل نمیآورند.
آیتاللّه شیخ محمّد سند همچون علاّمه طباطبایی، معتقد است که ملک، مقامی بالاتر از نبوّت است و نبوّت از آن جدا میشود. بر اساس نظر ایشان نبوّت رشحهای از ولایت است. (21: ص 370)(1)
امّا پیشتر گفتیم اصل اینکه نبی بما هو نبی، دارای ملک و ولایت است، دلیل ندارد و پذیرفتنی نیست تا گفته شود ولایت جنبه ملکوتی نبی است و نبوّت، حاصل فیضان ولایت اوست.
در بند 5ـ 2ـ 1، به تفصیل، عدم ارتباط مقام نبوّت و ملک عظیم بیان و اثبات شد که نه در لغت و نه در آیات و روایات، هیچ دلیلی وجود ندارد بر اینکه ملک و سلطنت جزئی از نبوّت یا خود نبوّت باشد؛ بلکه به تصریح آیات و روایات، مقام سلطنت و ملک غیر از نبوّت و مقام امامت است.
علاّمه طباطبایی برای این مدّعا دلیلی ارائه نکرده است؛ امّا آیتاللّه سند با استناد به علوم بیانتهای ائمّه علیهمالسلام در صدد اثبات ولایت بر هدایت و ارشاد قلوب برای ائمّه علیهمالسلام است. (21: ص 370 ـ 371) فعلاً از این مطلب چشم میپوشیم که آیا از علوم بیانتهای ائمّه علیهمالسلام میتوان چنین نتیجه گرفت یا خیر و این نوع از ولایت را برای ائمّه علیهمالسلام میپذیریم ولی باید گفت: برای تفسیر ملک عظیم به این نوع ولایت، دلیلی ارائه نشده است.
روشن است که از علم امام نمیتوان نتیجه گرفت، منظور از ملک عظیم ولایت بر هدایت است و نیز دو آیهای که به عنوان شاهد مطرح شده(1) ارتباطی با آیه ملک عظیم و مفهوم ملک ندارد.
ائمّه اهل بیت علیهمالسلام به جز علمالکتاب، علوم و خصائص والای فراوان دیگری هم دارند؛ امّا سؤال اصلی انتخاب بین دو موضوع است: الف) آیا معنای امامت، علم الکتاب است؟ ب) آیا علمالکتاب لازمه مقام امامت است و کسی که به مقام امامت رسید، باید علم هم داشته باشد؟ به عبارت صریحتر، علمالکتاب از خصائص امام و لوازم امامت است و نمیتوان آن را امامت نامید.
مرحوم ملاّصدرا مراد از ملک عظیم را ملک آخرت میداند که هم خدای سبحانه و هم انبیا و ائمّه علیهمالسلام و هم دیگر بندگان مطیع از آن بهره میبرند و به تناسب مقام هر یک، این ملک در آنها معنایی دارد. به عقیده او، مراد از ملک در مورد انبیا و ائمّه علیهمالسلام مرتبهای از ذات انسان در مقام قرب است، از حیثی که ذات انسان در آن مرتبه، اشیا راـ همانگونه که هستندـ به نور حق، میبیند و بر آنها احاطه علمی و عینی دارد و به واسطه آن، از چیزهای دیگر مستغنی میشود. (26: ص 479)
باید از ملاّصدرا پرسید: ملک عظیمی که به تصریح خداوند، به گروه خاصّی عطا شده است، چگونه بین همگان تقسیم میشود و خدا و سایر خلایق نیز دارای مرتبهای از آن میشوند؟!
ملاّصدرا ملک عظیم را از سنخ ملک آخرت معرّفی میکند؛ ولی دیدیم که ملک عظیم، اصطلاحی است که در روایات اهل بیت علیهمالسلام برای مقام افتراض الطاعه جعل شده است. در نتیجه، تقسیمبندیهای ملاّصدرا در مورد ملک عظیم صادق نخواهد بود.
نکته دیگر، اینکه ملاّصدرا به چه دلیلی ملک عظیم را به مرتبهای از تکوّن ذات انبیا و ائمّه علیهمالسلام تأویل میکند؟! در صورتی که ملک عظیم در روایات اهل بیت علیهمالسلام مقام افتراض الطاعه معرّفی شده است.
ما معتقدیم اهل بیت علیهمالسلام دارای مقامات، خصائص و علوم فراوانیاند؛ امّا روایات ایشان تصریح دارد که بالاترین مقام ایشان، مقام افتراضالطاعه است و منظور از ملک عظیم نیز همین مقام میباشد و این مقام همان امامت الاهی است.
مرحوم شیخ محمّد جواد خراسانی مراد از ملک را حکومت و سلطنت الاهی بر امّت و یا همان مقام فرض الطاعه میداند. به تصریح ایشان، اصل و اساس مقام امامت، ولایت تشریعی است و اعتقاد به آمریّت و حقّ امر و نهی امامان معصوم علیهمالسلام سبب امتیاز شیعه از دیگران میباشد.
ایشان بدون کوچکترین خدشه به مقامات و فضائل تکوینی، آن مقامات را تشریفی میداند، نه اقتضای منصب امامت. وی اعتقاد به آن را از لوازم شیعه نمیشمارد و تأکید میکند عقیده ضروری شیعه، همان ولایت تشریعی و مقام امر و نهی امامان اهل بیت علیهمالسلام و به عبارت دیگر، مقام افتراضالطاعه است. (17: ص 42)
در آیه 54 سوره نساء سخن از عدّهای به میان آمده است که به خاطر فضل خدای تعالی به ایشان، مورد حسادت قرار گرفتهاند. خدای تعالی به این بندگان برگزیده خویش ملک عظیم عطا کرده است. در بررسی روایات، روشن شد ملک عظیم، مقام افتراض الطاعه است و صاحبان امر و نهی که مورد حسادت واقع شدهاند، اهل بیت پیامبر علیهمالسلام هستند. امّا خدای تعالی در آیات قبل نیز به این موضوع اشاره کرده است تا مراد از ملک عظیم روشنتر گردد. لذا مناسب به نظر میرسد در اینجا به بررسی آیات قبل با توجّه به روایات ذیل آنها پرداخته شود.
در آیه 41 سوره نساء، خدای تعالی به شهادت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم بر امّت اشاره میکند و عدّهای از امّت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم را تذکار و هشدار میدهد به روزی که رسول خدا لیاللهعلیهوآلهوسلم به زیان آنان شهادت خواهد داد.
بر اساس روایت امیرالمؤمنین علیهالسلام انذارشوندگان، گروهی از امّت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم هستند کهـ از سر انکارِ دین، به گونه آشکار یا نهانـ عهد خود را با پیامبر میشکنند، سنّت او را تغییر میدهند، به حقوق اهل بیت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم تعدّی میکنند و به واسطه این عمل، به کفر سابق خود برمیگردند، به شرک جاهلیّت مرتد میشوند و در این امور، نعل به نعل از سنّت امّتهای ظالم گذشته پیروی میکنند که به پیامبرانشان خیانت کردند. (36: ج 1، ص 361؛ 51: ج 2، ص 457) در ادامه نیز خداوند درباره کافرانی سخن میگوید که به دلیل نافرمانی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم آرزو میکنند با خاک یکسان شوند. (نساء (4) / 42) علیّبن ابراهیم قمی در ذیل این آیه مینویسد:
آنان که [ حقّ] امیرالمؤمنین علیهالسلام را غصب کردند، آرزو میکنند که زمین آنان را میبلعید، در روزی که برای غصب [ حقّ] او اجتماع کردند... (46: ج 1، ص 139؛ 51: ج 2، ص 459)
چند آیه بعد نیز سخن از خریدن ضلالت و گمراهکردن مردم توسّط منافقان امّت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است. (نساء، (4) / 44) علیّبن ابراهیم، ضلالتی را که منافقان خریدهاند و راهی که گمکردن آن را اراده کردهاند، به گمراهی و خروج مردم از ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام تفسیر میکند. (46: ج 1، ص 139؛ 51: ج 2، ص 427)
خداوند در آیه دیگری یهودیان را امر میکند به آنچه به حق نازل کرده است ایمان بیاورند. (نساء (4) / 47)
امام باقر علیهالسلام در مورد این آیه میفرماید:
به آنچه به حق، در مورد علی علیهالسلام نازل شده است، ایمان بیاورید.
و نیز میفرماید:
«مصدّقا لما معکم» یعنی تصدیقکننده رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم است. (45: ج 1، ص 245؛ 51: ج 2، ص 472)
در ادامه آیات نیز عدم تسلیم در مقابل امر الاهی شرک شمرده میشود و خدای تعالی آن را قابل آمرزش نمیداند. (نساء (4) / 48) این شرک از نظر ائمّه اهل بیت علیهمالسلام به معنای انکار ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام میباشد. (45: ج 1، ص 245؛ 51: ج 2، ص 474)
خداوند در آیه بعد، درباره خودبرتربینی یهود سخن میگوید. (نساء (4) / 49) با توجّه به آیه بعد، روشن میشود که یهودیان به دلیل خودبرتربینی و حسد، امر الاهی را نادیده گرفتند و ضلالت را بر خود خریدند. آنان به جای ایمان به خدا و تسلیم در مقابل کسی که خدای تعالی به او حقّ امر و نهی داده است، به سرپرستی جبت و طاغوت تن دادند.(نساء (4) / 51؛ ر. ک 45: ج 1، ص 247؛ 51: ج 2، ص 478)
خداوند سپس به صورت استفهام، بهره آنان (جبت و طاغوت) را از ملک و سلطنت الاهی انکار و نفی میکند. (نساء (4) / 53)
در اینجا روشن میشود آنچه منافقان و کافران در مقابل آن تسلیم نشدند، ملک و سلطنت الاهی بود و همین امر باعث شرک و ضلالت ایشان شد.
سرانجام خداوند، عامل اصلی مخالفت اهل کتاب و جبت و طاغوت با امر الاهی و عدم تسلیم آنان در برابر امام منصوب از جانب خدای تعالی را بیان میدارد:
أمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینا آل ابراهیمَ الکتابَ وَ الحِکمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکا عظیما. (نساء (4) / 54)
آیا حسد میورزند به مردم بر آنچه خدای تعالی از فضل خویش به ایشان عطا کرده است؟ البتّه ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به ایشان ملک و سلطنتی بزرگ بخشیدیم.
امام باقر علیهالسلام در ذیل آیه میفرماید:
[ مراد از] مردم ماییم که مورد حسادت واقع شدهایم؛ به خاطر آنچه خداوند از امامت به ما عطا کرده است و دیگر مخلوقات خداوند، بهرهای از آن ندارند. (48: ج 1، ص 205؛ 45: ج 1، ص 246)
و نیز میفرماید:
المراد بالنّاس النبیّ و آله صلواتاللّهعلیهم.
مراد از ناس، پیامبر اکرم و آل او علیهمالسلام میباشند. (38: ج 3، ص 61)
در نتیجه، روشن شد که خدای تعالی در این آیات، از مقامی سخن گفته است که اختصاص به اولیای او دارد و انکار آن موجب کفر و گمراهی میگردد. این مقام همان مقام سلطنت و امر و نهی است که خداوند از آن به «ملک عظیم» تعبیر کرده است. به دلیل عظمت این مقام، عدّهای به آن حسادت ورزیده و در مقابل آن تسلیم نشده و راه کفر و ضلالت را در پیش گرفتهاند.
تکبّر، غرور و خودبرتربینی، از عواملی است که گاهی سبب عدم تسلیم انسان در مقابل حقیقت میگردد تا آنجا که برخی، حتّی در مقابل خدای تعالی سینه سپر میکنند و مالکیت و سلطنت او را نمیپذیرند. اینان در حالی که میدانند عبد ذلیل و مملوک فقیری بیش نیستند، خود را در قبال معبود و مالک خویش ذیحق میدانند؛ در نتیجه، در مقابل امر مولا سر تسلیم فرود نمیآورند.
یکی از حقوق اصلی و اساسی مالک حقیقی، مولویّت و حقّ امر و نهی است که این حق قابل تفویض به دیگری نیز میباشد. بر همین اساس، خدای تعالی از بدأ خلقت همواره عدّهای را از میان مخلوقات خویش برگزیده و به ایشان حقّ امر و نهی اعطا کرده است و دیگران ملزم به اطاعت از اوامر و نواهی او شدهاند؛ (آل عمران (3) / 33 و 32؛ نساء (4) / 59؛ مائده، 55 و 92؛ انفال (8) / 20؛ نور (24) / 54) امّا از آنجا که این موهبت الاهی، فضیلت و ارزش بسیار بالایی دارد، همواره حسادت عدّهای افراد پست را برانگیخته و آنها را به مبارزه با خدا واداشته است. بازگویی چند نمونه بارز در این مورد، مطلب را روشنتر میسازد.
تمرّد شیطان از دستور الاهی در سجده به حضرت آدم علیهالسلام در قرآن یاد شده است. (بقره (2) / 30 ـ 34) عبادت شیطان در ظاهر بینظیر بود؛ امّا همین که خدای تعالی از میان مخلوقات خویش، فردی را به عنوان خلیفه خود معرّفی کرد،
خودبرتربینی و حسادت شیطان، مانع تسلیم وی در برابر گزینش خدای تعالی شد و او را برای همیشه از رحمت الاهی دور ساخت.
نمونه دیگری که قرآن مجید اهتمام زیادی در بیان آن دارد، خودبرتربینی و حسادت بنیاسرائیل است. بر طبق آیات قرآن مجید، بنیاسرائیل قومی است که خدای تعالی نعمتهای فراوانی به آنان عطا فرموده است. (بقره (2) / 47) امّا بنیاسرائیلـ که به خاطر گزینش انبیا از میان ایشان، بر جهانیان برتری داده شده بودندـ تمرّد کرده و گرفتار خشم خداوند شدند. (بقره (2) / 61) بنیاسرائیل به خاطر خودبرتربینی همواره آرزوی تسلّط بر جهان را داشتند.(ر ک: 53) انبیا فقط به ترویج دین الاهی میاندیشیدند و در راستای اهداف بنیاسرائیل قرار نمیگرفتند. بدینروی، همواره مانعی برای آنان به حساب میآمدند؛ لذا یکی از ویژگیهای بارز بنیاسرائیل، کشتن پیامبران و ایجاد انحراف در دین الاهی بوده است. (بقره (2) / 87)
خداوند به سبب همین زیادهخواهی بنیاسرائیل میفرماید:
گروهی از بنیاسرائیل که کافر شدند، به زبان داوود و عیسیبن مریم، لعنت شدند. این به سبب سرکشی آنان بود و اینکه آنان از حق تجاوز میکردند. (مائده (5) / 78)
بنیاسرائیل از طریق انبیای الاهی، از بعثت خاتمالانبیا و مقام الاهی او مطّلع بودند و به تعبیر قرآن کریم او را مانند فرزندان خود میشناختند. (انعام (6) / 20) عبداللّهبن سلام میگوید:
به خدا سوگند، هنگامی که او را میان شما میبینیم، او را با همان خصوصیّتی میشناسیم که خدا برای ما توصیف کرده است؛ چنانکه هر یک از ما فرزند خودش را در میان کودکان دیگر میشناسد... (46: ج 1، ص 195)
آنان میدانستند خاتمالانبیا صلیاللهعلیهوآلهوسلم کسی است که خدای تعالی به او ملک و سلطنت و حقّ امر و نهی عطا کرده است و این ملک در اوصیای او علیهمالسلام تداوم داشته و روزگاری در خارج تحقّق خواهد یافت و آخرین وصی پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلم حکومت جهانی تشکیل خواهد داد. (50: ج 3، ص 101 ـ 124) بنیاسرائیل با اطّلاع از این موضوع به جزیرةالعرب مهاجرت کرده و در آنجا ساکن شده بودند.
بعضی از رجال مشهور تاریخ اسلام، با یهودیان ارتباط نزدیکی برقرار کردند و از طریق آنان، از بعثت و ملک و سلطنت خاتمالانبیا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اوصیای او مطلع گشتند. (23: ص 13؛ 58: ج 1، ص 173)
آنان به اعتبار قبیله خود، در اجتماع آن روز هیچ جایگاه و موقعیّتی نداشتند؛ (34: ج 10، ص 147 ـ 155) لذا به طمع بهرهبرداری از موقعیّت خاتمالانبیا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و مطرحکردن خویش و ایجاد موقعیّت برای خود، به ظاهر اسلام آوردند و در زمره اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم درآمدند. (20: ص 74؛ 28: ص 463؛ 49: ج 31، ص 623)(1)
هنگامی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در غدیر، کار امیرالمؤمنین علیهالسلام را محکم ساخت و از همه برای ایشان به عنوان امیرمؤمنان بیعت گرفت، آنان که در این مقام طمع داشتند احساس خطر کردند و تصمیم به قتل پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم گرفتند و در عقبه، اقدام به ترور ایشان کردند، امّا ناکام شدند؛ چرا که خداوند وعده داده بود او را حفظ کند. (مائده (15) / 67) ولی آنان برای قتل پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و انحراف خلافت و ولایت از مسیر خود مصمم شده بودند. (34: ج 2، ص 292 و ج 10، ص 100 ـ 104؛ 10)
عامل حسد و هدف ایجاد انحراف در دین رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در بنیاسرائیل نیز وجود داشت و همین اشتراک، باعث تعامل بیشتر منافقان صدر اسلام با یهود شد و یهودیان به دلیل عدم تسلیم در مقابل ولیاللّه تن به سرپرستی جبت و طاغوت دادند (نساء (4) / 51) و برای دگرگونکردن دین الاهی منافقان را در رسیدن به حاکمیّت یاری رساندند که نتیجه آن انحراف مردم از صراط مستقیم و خروج ایشان از تحت سلطنت و ولایت الاهی بود. این انحراف سرانجام منجر به حکومتهای ظالمانه بنیامیّه و بنیعبّاس و مانند آنها شد.
1. آلوسی، محمودبن عبداللّه. تفسیر روحالمعانی. بیروت: ادارة الطباعة المنیریّة.
2. ابناثیر، مبارکبن محمّد. النهایة فی غریب الحدیث و الاثر. قاهره: دار احیاء الکتب العربیّه، 1383ق.
3. ابنجوزی، عبدالرّحمنبن علی. تفسیر ابنجوزی. بیروت: المکتب الاسلامی، 1384 ق.
4. ابنحجر، عسقلانی. العجاب فی بیان الاسباب. بیروت: دار ابنحزم، 1424 ق.
5. ابنسیّده، علیبن اسماعیل. المحکم و المحیط الاعظم. بیروت: دارالکتب العلمیة، 1421ق.
6. ابنشهر آشوب، محمّدبن علی. مناقب آلابیطالب. قم: مکتبة السیّد اسداللّه الطباطبایی.
7. ابنمنظور، محمّدبن مکرم. لسانالعرب. بیروت: دار صادر، 1388 ق.
8. ابوالفتح، محمّد بنعلی کراجکی. کنزالفوائد. قم: مکتبة المصطفوی، 1369ق.
9. ابوالفرج، جمالالدّین عبدالرّحمنبن علی. زادالمسیر فی علم التفسیر. المکتب الاسلامی للطباعة و النشر، 1384 ق.
10. انصاری، محمّد باقر. اسرار غدیر.
11. بیضاوی، عبداللّهبنعمر. انوار التنزیل و اسرار التأویل. قاهره: مکتبة مصطفی البابی، 1358ق.
12. حائری تهرانی، سیّد علی. تفسیر مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر. تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1337.
13. حاکم حسکانی، عبیداللّهبن عبداللّه. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازلة فی اهل البیت علیهمالسلام . بیروت: مؤسّسة الاعلمی للمطبوعات، 1393 ق.
14. حلّی، حسنبن سلیمان. مختصر البصائر. قم: مؤسّسة النشر الاسلامی، 1421 ق.
15. حویزی، عبدعلی بن جمعه. نورالثقلین. قم: اسماعیلیان، 1385ق.
16. خازن، علیبنمحمّد. معالم التنزیل. قاهره: مکتبة مصطفی البابی، 1375 ق.
17. خراسانی، محمّد جواد. الامامة عند الشیعة الامامیّة به آخرین احتجاج و آخرین حجّت، 1336 ش.
18. رازی، ابوالفتوح. روض الجنان و روح الجنان. مشهد: آستان قدس رضوی.
19. رازی، فخرالدین محمّد بنعمر. التفسیر الکبیر. مصر: مکتبة عبدالرّحمان محمّد، 1357 ق.
20. راوندی، قطبالدین سعیدبن هبةاللّه. الخرائج و الجرائح. قم: مؤسّسة الامام المهدی علیهالسلام ، 1409ق.
21. سند، محمّد. الامامة الالهیّة.
22. سیوطی، عبدالرّحمنبن ابوبکر. تفسیر الدرّ المنثور، 1377 ق، المکتبة الاسلامیة، تهران.
23. ــــــــــــــــــــــــــ. لباب النقول فی اسباب النزول، مصر: مطبعة مصطفی البابی الحلبی و اولاده، چاپ دوّم.
24. ــــــــــــــــــــــــــ. تفسیر الجلالین.
25. شبّر، سیّد عبداللّه. تفسیر القرآن الکریم. تصحیح نصراللّهالتقوی. تهران: مطبعة المجلس الملّی، 1352.
26. صدرالدین، شیرازی. شرح الاصول الکافی. تهران: مکتبة المحمودی، 1352.
27. صدوق، محمّدبنعلی. علل الشرایع، المکتبة الحیدریّة، 1385 ق.
28. ــــــــــــــــ. کمالالدّین و تمام النعمة. تهران: دارالکتب الاسلامیّة، 1395 ق.
29. ــــــــــــــــ. معانی الاخبار. تهران: مکتبة الصدوق، 1379 ق.
30. ــــــــــــــــ. من لا یحضره الفقیه. تهران: دارالکتب الاسلامیّه، 1377 ق.
31. ــــــــــــــــ. امالی، قم: مؤسّسة البعثة، 1417ق.
32. ــــــــــــــــ. عیون اخبارالرضا علیهالسلام ، تصحیح سیّد مهدی لاجوردی، رضا مشهدی. قم: 1377ق.
33. صفار، محمّدبن الحسنبن فرّوخ. بصائرالدرجات. تبریز: شرکت چاپ کتاب تبریز، 1381 ق.
34. الطائی، نجاج عطا. السیرة النبویّة. لندن: دارالهدی لاحیاء التراث، 1423 ق.
35. طباطبایی، سید محمّدحسین. تفسیر المیزان، تهران: دارالکتب الاسلامیّة، 1376.
36. طبرسی، احمدبنعلی. احتجاج. نجف: دارالنعمان، 1386 ق.
37. طبرسی، فضلبن الحسن. تفسیر جوامع الجامع. تهران: دانشگاه تهران، 1409 ق.
38. ــــــــــــــــــ. تفسیر مجمعالبیان. تهران: اسلامیة، 1373 ق.
39. طبری، محمّدبن جریر. تفسیر طبری. قاهره: مکتبة مصطفی البابی، 1373 ق.
40. طریحی، فخرالدینبن محمّد. مجمعالبحرین. تهران: المکتبة المرتضویّة.
41. طوسی، محمّدبنحسن. التبیان فی تفسیر القرآن، نجف: مکتبة الامین، 1376ـ 1383.
42. عبده، محمّد. تفسیر القرآن الحکیم المشتهر باسم تفسیر المنار. مصر: دارالمنار، 1373 ق.
43. عتائقی الحلی، عبدالرّحمنبنمحمّد. الناسخ و المنسوخ. نجف: مطبعة الاداب، 1390 ق. 44. العمادی الحنفی، ابیالسعودبن محمّد. تفسیر ابیالسعود. تحقیق عبدالقادر احمد عطا. ریاض: مکتبة الریاض الحدیثه.
45. عیّاشی، محمّدبن مسعود. تفسیرالعیّاشی. تهران: المطبعة الاسلامیّه، 1380 ق.
46. قمی، علیبن ابراهیم. تفسیر القمی. نجف: مکتبة الهدی، 1386 ق.
47. کاشانی، فتحاللّهبن شکراللّه. تفسیر کبیر منهجالصادقین. تهران: کتابفروشی اسلامیّه.
48. کلینی، محمّدبن یعقوب. الکافی. تهران: مؤسّسة دارالکتب الاسلامیة.
49. مجلسی، محمّدباقر. بحارالأنوار. تهران: دارالکتب الاسلامیّه.
50. ــــــــــــــــ. حیاةالقلوب. تحقیق سید علی امامیان. قم: سرور، 1384 ش.
51. مشهدی، محمّدبن محمّدرضا. تفسیر کنزالدقائق. قم: مؤسّسة النشر الاسلامی، 1407ـ 1413 ق.
52. ملکی میانجی، محمّدباقر. تفسیر مناهج البیان. تهران: مؤسّسة الطباعة و النشر وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، 1417 ق.
53. مؤسّسة اطّلاعرسانی و مطالعات فرهنگی لوح و قلم. تبار انحراف. قم: مؤسّسة اطّلاعرسانی و مطالعات فرهنگی لوح و قلم، 1383 ش.
54. نجفی، شرف الدین. تأویل الآیات الظاهرة. تحقیق حسین استادولی. قم: مؤسّسة النشر الاسلامی، 1409ق.
55. نمازی شاهرودی، علی. اثبات ولایت. تهران: انتشارات نیک معارف، 1380 ش.
56. ــــــــــــــــــ. مستدرک سفینة البحار، مشهد.
57. هلالی، سلیمبن قیس. کتاب سلیمبنقیس هلالی. تحقیق علاءالدّین الموسوی. تهران: مؤسّسة البعثة، قسم الدراسات الاسلامیّه، 1407 ق.
58. هیثمی، علیبن ابیبکر. مجمعالزوائد و منبع الفوائد. قاهره: مکتبة القدّوسی، 1352 ق.
1. پژوهشگر
1. همچنین به قرینه سایر اخبار میتوان گفت که روایت فوق نیز امام را صاحب ملک و سلطنت معرّفی کرده است .
1. ر. ک: شواهد التنزیل / 146. محقّق کتاب در پاورقی مینویسد: و أخرجه أیضا ابن المغازلی فی الحدیث (317) من مناقبه، کما أخرجه ابنحجر فی الآیة (6) التی ذکرها فی الصواعق، ص 93؛ و الشیخ عبیداللّه فی أرجح المطالب، ص 76.
1. قضاوت در مورد این سخن آلوسی را به وجدانهای بیدار میسپاریم که آیا اخذ کلام صحیح و اعتراف به مقام صاحبان امر و نهی، بوی ضلالت و گمراهی دارد یا انکار حق و ردّ کلام صحیح؟
1. البتّه نبی در برخی موارد، از سوی خدای تعالی برای ابلاغ بعضی از امور به مردم، مأموریّت پیدا میکند.
2. مرحوم آیتاللّه ملکی میانجی مینویسد: ... فالاصطفاء من اللّه نصّ فی المقصود... و منها قوله تعالی: «واللّه یوتی ملکه من یشاء». فإنّ الظاهر أنّ الإیتاء تشریعیّ... فا¨نّه لاتحلّ إمارة علی أحد و تصرّف أحد فی شؤون غیره إلاّ علی اللّه تعالی و من استخلفه سبحانه. (52: ج 2، ص 297)
1. مانند سلطنت و پادشاهی سلیمان علیهالسلام که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
1. البتّه ممکن است حضرت سلیمان علیهالسلام نیز در محدوده خاصّی از ملک عظیم بهرهمند بوده باشد؛ امّا آنچه به عنوان ملک سلیمان مطرح است، تصرّف در امور به صورت تسخیری است و این غیر از ملک عظیم و مقام امر و نهی است.
1. بنگرید: مناقب آل ابی طالب علیهمالسلام 3 / 262؛ بحارالانوار 39 / 77.
2. این نکته با مراجعه به آیات مربوطه در قرآن مجید قابل استفاده میباشد.
1. مکرّرا تأکید میکنیم که این اقوال به عنوان قول مطرح شده، در تفاسیر شیعه آمده است؛ در نتیجه، ارتباطی با معتقدات شیعه ندارد.
1. در بند 5ـ 3ـ 1 اشاره شد که علاّمه طباطبایی نیز ملک را شامل نبوّت میداند .
1. یعنی آیه 71 سوره انبیا و آیه 24 سوره سجده.
1. در منابع یاد شده، کلام مهمّ امام عصر علیهالسلام آمده است. دقّت شود. نیز ر.ک. تبار انحراف (53).